من امسال به تمامی کسی را دوست داشته ام. سال سخت و شیرینی بود. دوست داشتنش همه جا با من بود؛ در قلبم. هر جا که میرفتم؛ با هر که حرف میزدم؛ هر که را میبوسیدم یا در آغوش میگرفتم؛ هر چه میپختم؛ هر که را میدیدم؛ با هر که آشنا میشدم و هر لحظهای که زندگی می کردم او با من بود. بودنش، دوست داشتنش، گفتنش، شنیدنش همه نرم و آرام و امن بود. او نور بود و من با شکوه و سخت دوستش داشتم و با دوستی اش خودم را هم بیشتر دوست داشتم. احتمالا او هم دوستم دارد نه آن گونه که من دوستش دارم و میخواهم. انتظاری هم نیست. دوست داشتنش برای من کافی بود. من به اندازهی کافی با دوست داشتنش مسعود بوده ام. او را زیاد نمیشناسم. اما چشمانش را موقع گفتن تماشا کرده ام و آوازهایش را شنیده ام. بعضی از چیزهایی که دوست دارد و تعدادی از چیزهایی که دوست ندارد را هم میدانم. دستهایش دشت بود و سینه اش یک جنگل ستاره. هنوز هم دوستش دارم اما این ماجرا، آن امید به وصل همیشگی، آن خوشی اعلام اینکه دوستش دارم به عزیزانم را دیگر ندارم. دیگر قرار نیست در خیابانهای بیروت دست هم را بگیریم و با هم قدم بزنیم. قرار نیست عکسش را به خانواده ام نشان دهم. قرار نیست همهی روزها را با هم بگذرانیم و من هر چقدر هم سخت با این مسئله کنار آمده ام. حالا با آدمهای جدید آشنا میشوم؛ با آنها حرف میزنم؛ نگاهشان میکنم؛ راه می روم؛ آشپزی میکنم؛ میخندم؛ موسیقی میشنوم؛ زندگی را تماشا میکنم و به این فکر میکنم که آیا میتوانم دوباره همین اندازه کسی را باشکوه دوست داشته باشم و با دوست داشتنش زیبا شوم و تا سر دشت بدوم؟ نمی دانم.
تغییرات تاریخ اعزام مشمولان دیپلم و فوق دیپلم از اسفند 98 بازدید : 592
يکشنبه 10 اسفند 1398 زمان : 0:37